باب نهم: خون در هر مزاج و سال عمر
مزاج سودائی و خشک خون آن تیره و مزاج های مرطوب و سرد و ترسرخی خون آنها کمتر است. رطوبت خون را غلیظ می کند. مزاج صفراوی رقیق تر است. اما در کودکان خون رقیق و ضعیف و در جوانان غلیظ و سرخ و خون میان سالان به سیاهی می گراید و غلیظ می باشد و خون پیران رقیق و ضعیف (کمرنگ) است.
باب هشتم: عوامل فساد خون
بر سه نوعند:
1- تدبیرهای بد در غذاهای گرم و چیزهای تند و تیز و شراب کهنه و آنچه مانند آن است.
2- گرمی مزاج دل و جگر به خصوص در سال های جوانی وفصل تابستان.
3- فساد به علت تغییر نظام فصل های سال و بادها و باران ها و غبارهای فراوان.
باب هفتم: حالات خون پس از گرفتن
پس از گرفتن خون چهار موضوع را باید جستجو کرد:
1- رنگ
2- قوام
3- بوی آن
4- آنکه خون را در ظرفی پوشش دار قرار داده و بعد از یکساعت به آن گاه می کنند. اگر خون خوشبو دارای قوام معتدل و رنگ آن طبیعی باشد سالم است.
خون صفراوی رقیق تر از معتدل و از سرخی به زردی مایل می شود و بسیار گرم و بوی آن تیز و شدید است ودیر لخته می گردد و طعم تلخ دارد.
خون بلغمی به محض خروج رقیق و کمتر گرم است. زود غلیظ و لخته می شود و بوی ضعیف دارد اما اگر عفونی باشد، بوی بد و ناخوشی می دهد و بعد از یکساعت آبی رقیق بر روی آن ظاهر می شود. خون سودائی غلیظ و سیاه و بوی بد دارد و بوی ترشی می دهد و زود لخته می شود. اگر مقداری آب در آن بریزند و تکان بدهند رشته رشته می شود (چون لیف) و از آن آبی کبود جدا می شود. هرگاه این سه نوع خون سوخته شود قوام یافته و غلیظ می گردد و بوی ناخوشایند می دهد.
باب ششم: نشانه های تباه شدن خون در بدن
نشانه های فساد خون سه چیز است:
یکی: آن که رنگ صورت بیمار تغییر کند؛
دوم: نبض قوی گردد؛
سوم: حس درد و ناخوشایندی پدید آید.
پس هرگاه خون فاسد شد، رنگ صورت بیشتر مواقع به سرخی متمایل میگردد و زمانی که بعلت بلغم باشد رنگ صورت به سپیدی و اگر سودا باشد به تیرگی و سیاهی می گراید و اگر از جهت تیزی حرارت صفرا باشد به زردی میگراید. اگر در خون فساد ایجاد شود. اگر دست به هر عضوی بزنند درد میکند، گاهی بعضی نواحی خاص مانند محل زخم درد می کند و اگر مدتی بگذرد و استفراغی نکند (فصد یا حجامت ننماید) به تب مبتلا می شود که جوشها و طاعون بد به وجود می آید و اگرنیرو تدارک نشودازبین میرود. بالاخره بخار فاسد کننده خون به دل می رسد و بیمار را هلاک می نماید.
باب پنجم: نشانه های فراوانی خون بدن
نشانه های فراوانی خون هفت نوع است:
1- سرخی رنگ صورت
2- دمیدگی و پری (طول، عرض، ارتفاع) رگها
3- غلیظی نبض
4- حس سنگینی و ماندگی، درون تمام بدن و اندامها
5- احساس حرارتی خوش درون تمام اعضاء
6- سستی و دشواری حرکت
7- آروزی میل به غذا با احساس گرسنگی[1]
هرگاه از این نشانه ها داخل عضوی باشد نشانی که خاصه آن عضو است پدید می آید و خون بدان عضو میل می کند، چنانکه در سر حرکت شریان ها قوی و ضربان در سر پدید می آید. اگر به جانب کبد میل نماید باعث سوزش در جگر می شود. در معده با احساس گرسنگی و تغییر مزاج و در طحال با تظاهرات اختصاصی و سوزش آن همراه است. علائم کلی دیگری شامل سرگیجه، خارش چشم وصورت، شیرینی طعم دهان و خنده های بی سبب در غلبه خون وجود دارد.
1 (در احادیث از احساس راه رفتن مورچه بر روی پوست، خالی شدن ناگهانی زیر پا، منگی سر، سردرد، حالت خشونت«قتل .... و عصبانیت»، دردو امتلاء «هپاتیت، اسپلینت)، خونریزی، التهاب و گرسنگی بیان شده است،
باب چهارم: در بیان اصولی که در حال فصد باید به آن توجه کرد
برای فصد به سالهای عمر، مزاج، فصل، حال و هوای شهر، چاقی و لاغری، قوت فم معده باید توجه داشت در این حال طبیب باید بگوید کدام رگ را باید زد چه مقدار و تا چه زمانی خون گرفت زیرا فصد هم در صحت و سلامت نافع است و هم در علاج بیماری قوی است.
ممکن است محل فصد درد کند و جراحت آن دیر بسته شود در بسیاری از مواقع سبب فصد طبع خشک است. در انواع قولنج ها به فصد حاجتی نیست (مگر در موارد التهاب و سرطان روده). در فصد به رنگ خون باید نگاه کرد اگر به سپیدی زد در همان لحظه باید رگ را بست و همیشه باید کوشید که فصد سبب حرکت صفرا و غلیظی و خامی خلط نگردد.
باب سوم: سبب هائی که تاخیر فصد را واجب می کند
در بیماریهای یاد شده اگر خون زیاد باشد پیش از حرکت فصد روا است اما هنگامی که پس از حرکت خون در اوایل گرفته شود خلطهای بد و خام درون بدن را به حرکت و جوشش در می آورد و این خلطها با خون در رگ ها مانده و جاری می شود و مضرات آن فراوان است بعد از این مرحله اولیه که اثر پختگی ظاهر می شود نیاز به فصد می باشد.
در امتلاء با علامت خونی نباید در فصد شتاب کرد زیرا هر پری فصد را واجب نمی کند و چه بسا که امتلاء از خلط دیگر و هنوز خام است که در این صورت قوت را از بین می برد و بیماری طولانی و منجر به مرگ می شود در بیماریهای مزمن ابتدا اگر به شربت و تدبیر درمانی تسکین ممکن باشد باید اقدام کرد و اگر ممکن نبود باید فصد کرد ولی مقدار خونگیری باید کم باشد تاقوت ضعیف نشود.
همچنین اگر در زمستان نیاز به فصد گردد و تاخیر شود تکسری به وجود می آید که باید فصد کرد ولی خون اندکی باید خارج کرد. حایض و آبستن را نباید فصد کرد مگر ضرورتی بزرگ باشد که فصد واجب می گردد (اکلامپسی).
اگر در بدن خلط صفراوی شدید باشد ابتدا با مسهل لطیف صفرا یا قی صفرا را کمتر باید کرد یا تسکین داد سپس فصد کرد و یا به تدبیرهای لطیف کننده در خلطهای غلیظ اقدام کرد، مانند گرمابه، ریاضت(روزه داری) و سکنجبین که با زوفا پخته شده باشد.
باب دوم: در فضیلت خون
خون در بدن انسان شش فضیلت بزرگ دارد که هیچ خلطی دارای این منفعت نیست.
1- غذای راستین، خون است که مدد پرورش تن و بازسازی بدن است که در صورت تحلیل خون بوجود می آید.
2- بدن حرارت طبیعی خود را از خون می گیرد، این به جز حرارت غریزی است که از دل بر می آید.
3- اگرچه قوام دل و حرارت غریزی از خون نیست ولی ترکیب حرارت غریزی و قوت و نیروی حیوانی از خون است که هرگاه خون بیرون ریخته زیاد باشد نبض ضعیف می شود و سقوط نیرو باعث غش کردن می گردد.
4- دل معدن حرارت غریزی است و حرکت او پیوسته است و به سبب پیوستگی حرکت تحلیل وی زیاد است و به علت بسیاری تحلیل از سایر اندامها نیازمندتر است، به همین جهت رگی بزرگ از جگر (فوق کبدی) به آن پیوسته است و خون ترکیب نیروی حیوانی و دل، در شریانها روان می گردد و قوت حیوانی در صورت صحت آن به همه تن میرسد و هرگاه خون از همه شریانها بیرون رود نیروی حیوانی تلف و حیوان هلاک می شود.
5- خون نیرو را به اندامها می رساند و گرما می دهد و آنها را تری و لطافت می بخشد تا همه حرکات به آسانی انجام شود.
6- خون، پوست مردم را رنگین و تازه و با رونق نگاه می دارد گاهی پیشینیان به همین دلیل خون گرفتن را به هیچ حال روا نمی داشتند که در این رای به خطا بودند.
منفعت خون به دو شرط است، اول آنکه مقدار آن کافی باشد و دوم کیفیت خون استکه از لحاظ غلظت و رقیق بودن است وباید متناسب بدن باشد در غیر این دو صورت سبب بیماری ها است. برخی گفته اند با کمتر شدن یا گرفتن غذا نیروی صرف شده برای تغذیه کم می گردد و خون به اعتدال می رسد ولی این تدبیر و اندیشه کافی نیست به خاطر اینکه مدت زیادی لازم است تا این تدبیر انجام گیرد: در حالی که خون از طرق دیگر مانند خون دماغ و حیض واجب است خارج گردد.
خون را به این معنی جهت سه منظور می گیرند:
اول آنکه خون بد کمتر شود.
دوم آنکه مقدار خون کم گردد.
سوم آنکه جهت خون به طرفی دیگر میل کند.
بیماریهائی چون عرق النسا (کمردرد یا سیاتالژی)، نقرس، درد مفاصل، سردرد، گلودرد خونی، درد چشم، التهاب احشاء، بواسیر و قطع زود هنگام قاعدگی را با زدن رگی که خون به آن میل کرده است می توان درمان کرد.
تفاوتهای مهم فصد و خونگیری
فصد (رگ زدن) چه فوایدی دارد؟
طبّ الأئمّة عن محمّد بن مُسکان الحلبیّ :
قال أبو عَبدِ اللّه علیهالسلام لِرَجُلٍ مِن أولِیائِهِ وقَد سَأَلَهُ الرَّجُلُ ، فَقالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ لی بِنتاً وأنَا أرِقُّ لَها واُشفِقُ عَلَیها ، وإنَّها تَفزَعُ کَثیراً لَیلاً ونَهاراً ، فَإِن رَأَیتَ أن تَدعُوَ اللّهَ لَها بِالعافِیَةِ .
قالَ : فَدَعا لَها ، ثُمَّ قالَ : مُرها بِالفَصدِ ؛ فَإِنَّها تَنتَفِعُ بِذلِکَ .
طبّ الأئمّة علیهمالسلام
- به نقل از محمّد بن مسکان حلبى: امام صادق علیهالسلام ، در پاسخ یکى از دوستدارانش که گفته بود: اى پسر پیامبر خدا! من دخترى دارم و پیوسته ، نگران و بیدارْ خواب اویم و او ، شب و روز ، در بسیارى از اوقات ، آشفتهخاطر است. اگر مصلحت مىدانى ، براى او از خداوند ، عافیت مسئلت فرما ، براى آن دختر ، دعا کرد و سپس فرمود: «به او بگو رگزنى کند؛ چرا که از این کار ، سود خواهد برد».
مکارم الأخلاق عن محسن الوشّاء :
شَکَوتُ إلى أبی عَبدِ اللّهِ علیهالسلام وَجَعَ الکَبِدِ ، فَدَعا بِالفاصِدِ فَفَصَدَنی مِن قَدَمی ، وقالَ : اِشرَبُوا الکاشِمَ لِوَجَعِ الخاصِرَةِ .
مکارم الأخلاق
- به نقل از محسن وشّاء: نزد امام صادق علیهالسلام از دردِ کبد ، اظهار ناراحتى کردم . امام علیهالسلام ، رگزنى را خواست و او پاى مرا رگ زد . همچنین فرمود : «براى درد پهلو ، آبِ زیره کوهى بنوشید» .
مکارم الأخلاق :
شَکا بَعضُهُم إلى أبِی الحَسَنِ علیهالسلام کَثرَةَ ما یُصیبُهُ مِنَ الجَرَبِ ، فَقالَ : إنَّ الجَرَبَ مِن بُخارِ الکَبِدِ ؛ فَاذهَب وَافتَصِد مِن قَدَمِکَ الیُمنى ، وَالزَم أخذَ دِرهَمَینِ مِن دُهنِ اللَّوزِ الحُلوِ عَلى ماءِ الکَشکِ ، وَاتَّقِ الحیتانَ وَالخَلَّ .
فَفَعَلَ فَبَرِئَ بِإِذنِ اللّهِ تَعالى .
مکارم الأخلاق :
کسى نزد امام کاظم علیهالسلام ، از فراوانى گَرىاى که بدان مبتلا بود ، اظهار ناراحتى کرد . فرمود : «گَرى ، از بخارِ جگر است . برو و پاى راست خود را رگ بزن و بر استفاده کردن از دو درهم روغن بادام شیرین ، همراه با آب کشک جو ، ملازمت کن و از [خوردن] ماهى و سرکه نیز حذر کن» .
آن مرد ، این کار را انجام داد و به اذن خداوند عز و جل ، بهبود یافت .
الإمام الرضا علیهالسلام :
مَن أرادَ ألاّ تُحرِقَهُ السَّوداءُ ، فَعَلَیهِ بِالقَیءِ ، وفَصدِ العُروقِ ، وَالإِطلاءِ بِالنّورَةِ .
امام رضا علیهالسلام :
هر کس مىخواهد سودا او را نسوزاند ، بر او باد قى کردن ، رگ زدن و نوره کشیدن .
باب اول: در فضیلت و برتری فصد
هر زمان همه خلط ها زیاد گردد بوسیله فصد از هر خلطی مقداری کم می!شود زیرا مرکب همه خلطها خون است بدین جهت گفته اند (فصد استفراغ کلی است). هرگاه همه اخلاط در بدن زیاد گردد هیچ استفراغی بهتر از فصد نیست و بهترین فضیلت است. رگ را گشوده، رنگ خون و قوت بیرون جستن و قوام او را می نگرند تا حالات را می شناسند.